ترانه ی زندگی
نگران فردایت نباش،خدای دیروز و امروزت فردا هم هست...فردایت قشنگ
|
|
دستهای کوچکش به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی میرسد و التماس میکند آقا "دعا" میخری؟ و ... حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند و برای فرج آقا دعا می کند...!
در اولین صبح عروســی ، زن و شوهــر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند . ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد . ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود . سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد . مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟ مرد بسادگی جواب داد : اربعین حسینی بر تمام عاشقان حسینی تسلیت باد
از پرهاى سوخته و خیمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد؛ از شانه هاى بى تکیه گاه و چشم هاى به خون نشسته، از لحظاتى که سیلى مى وزید و صحرا در عطشى طولانى، ثانیه هایش را به مرگ مى بخشید.
حالا چهل روز است که مرثیه هامان را در کوچه هاى داغ، مکرر مى کنیم.
ساده لباس بپوش . ساده راه برو . اما!!!!! . . . در برخورد با دیگران ســـاده نبـــــــآش زیرا.. . . . سادگیت را نشانه میگیرند برای در هم شکستن "غــــرورتــــ
شب یلدا کـــه رفتم ســــوی خـانه گرفتـــــــم پرتقـــــــــــــال و هندوانه خیـــــار و سیب و شیرینی و آجیل دوتـــــا جعبه انــــــــــــــار دانه دانه گـــــــز و خربوزه و پشمک که دارم ز هــــــــر یک خاطراتی جــــــاودانه شب یلدا بــــــــوَد یا شـــــــام یغما و یــــــــــــــا هنگــــــــام اجرای ترانه به گوشم می رسد از دور و نزدیک نوای دلکـــــــــش چنگ و چغــــــانه پس از صرف طعام و چــــای و میوه تقاضــــــــا کردم از عمّـــــــه سمانه که از عهــــــد کهـــــــــن با ما بگوید هم از رسم و رســــــــــوم آن زمانه چه خوش میگفت و ما خوش میشنیدیم پس از ایشان مرا گـــــــل کرد چانه نمی دانم چـــــــرا یک دفعـــــه نامِ- “جنیفر لوپز” آمــــــــــــــــد در میانه عیالم گفت:خواهــــــــــان منی تو و یا خواهــــــــان آن مست چمانه؟ به او با شور و شوق و خنده گفتم عزیزم با اجــــــــازه، هــــــــــر دُوانه!! نمی دانی چه بلوایی به پـــــا شد از آن گفتــــــــــــــــار پاک و صادقانه به خود گفتم که”بانی” این تو بودی که دست همســـــــرت دادی بهانه خلاصه آنچنــــــــــــــان آشوب گردید کـــــــــه از ترسم برون رفتم ز خانه ز پشت در زدم فریـــــــــــاد و گفتم: “مدونا” هم کنارش، هر سه وانه!! و آن شب در به روی مــن نشد باز شدم چـــــــــون مرغ دور از آشیانه شب جمعــــــــــــه برای او نوشتم ندامت نامـــــــــــــه، امّـــا محرمانه نمی دانم پس از آن نامــــــه دیگر عیالم کینه بــــــــــــا من داره یا نِه ولی بگذار- بــــــــــــــا صد بار تکرار- بگویم آخرین حرفــــــــــــــم همانه!! |
تبادل لینک هوشمند قالب های نازترین جوک و اس ام اس زیباترین سایت ایرانی جدید ترین سایت عکس نازترین عکسهای ایرانی بهترین سرویس وبلاگ دهی وبلاگ دهی LoxBlog.Com |